بزرگترین کانال

خرید ساعت مچی

|

صفحات پاپ آپ popup window


قالب وبلاگ

ل

کد حرکت متن دنبال موس قالب وبلاگ

گالری عکس
دریافت همین آهنگ

قالب وبلاگ

فروردین 93 - /بیو گرافی/
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

بیوگرافی شبنم قلی خانی

 

888

شبنم قلی خانی در نوزدهم آبان سال 1356 در تهران به دنیا آمد،او دارای دیپلم ریاضی فیزیک در دانشگاه تهران است،در دانشگاه در رشته ی تئاتر قبول شد و گرایش طراحی صحنه را انتخاب کرد.چندی بعد در کنکور کارشناسی ارشد در گرایش کارگردانی تئاتر مشغول به تحصیل شد و هم اکنون فارغ التحصیل این رشته است،وی کارش را از سال 1375 با تئاتر آنتیگونه آغاز کرد و در سال 76 با همین تئاتر، در شهر تئاتر شهر بر روی صحنه رفت،اولین کار او باعث شد، وی با بازی در فیلم سینمایی «مریم مقدس» به کارگردانی شهریار بحرانی چهره شود. به سال 79 بود که او یک شبه ره صد ساله پیمود، از دیگر فیلم های سینمایی که او ایفای نقش کرد، می توان به یک الف ناقابل، عطش، جوجه اردک من و وعده دیدار اشاره داشت، همچنین او در مجموعه های تلویزیونی زیادی ایفای نقش کرده است که از آن جمله می توان به «اولین شب آرامش» اشاره کرد … جمعه 19 آبان تولد این بازیگر توانای سینما و تلویزیون است، او بجز مدرک تحصیلی که اخذ کرده، یک دوره آموزش گریم سینمایی و چهره پردازی زیر نظر استاد جلال الدین معیریان گذرانده و یک دوره آموزش فیلم نامه نویسی نیز درکلاس های حوزه هنری زیر نظر فریدون جیرانی دیده است، وی در حال حاضر غیر از بازیگری و کارگردانی فیلم در دانشگاه آزاد مشغول تدریس رشته تئاتر به دانشجویان است، وی در زمینه ساخت فیلم کوتاه هم فعالیت می کند، ابتدا فیلمی به نام «من تنها» را ساخت و سپس فیلم دیگری به نام «خونه» را کارگردانی کرد…

شبنم قلی خانی، در کنار مادرش خانم قلی خانی در منطقه سعادت آباد تهران زندگی می کند، چرا که سال ها پیش پدرش دارفانی را وداع گفته  و مرده است.آخرین کاری که از او در نوبت پخش است، اثر «اگر عشق نبود» به کارگردانی فیاض موسوی است، وی در این مجموعه نقش دختری به نام پریسان را ایفا می کند، پریسان دختری است که می تواند با مشکلات به تنهایی کنار بیاید،

او به عرفان رو می آورد و این معنویت در زندگی اش باعث می شود که از پس مشکلات برآید.
همان طور که گفتیم، شبنم قلی خانی فرزند علی قلی خوانی در سال 82 پدرش را از دست داد و حالا با مادرش زندگی می کند، او فرزند سوم خانواده است، یک برادر و یک خواهر بزرگ تر از خود دارد که هر دو متاهل و دارای فرزند هستند. او از لحاظ شخصیتی آدم جالبی است، آدم های مختلف را در زندگی به راحتی می تواند تحمل کند و به قول معروف زود از کوره در نمی رود، اما ناگفته نماند که گاهی اوقات محیط کار و زندگی خسته اش می کند، با اینکه در قبال اطرافیان تحمل دارد، اما در رابطه با خودش این گونه نیست.
قلی خانی در مورد مجموعه اولین شب آرامش می گوید: «نقش آذر را دوست داشتم و از اینکه این نقش را بازی کردم راضی ام، آذر بر پایه احساساتش فکر نمی کرد و از روی منطق عمل می کرد، همان طور که در مجموعه دیدیم که او در روز ازدواج از «سفره عقد» بلند می شود و می رود، به نظرم آذر تصمیم درستی گرفت، او به حرف دلش گوش کرد.علاقه او به «فرزاد» باعث می شود که وارد زندگی علیرضا نشود تا او را بدبخت کند او می خواست مجبور نباشد تا یک عمر به طرف مقابل دروغ بگوید و وانمود کند که دوستش دارد، اما خودش کس دیگری را در دل دوست داشته باشد. گرچه در آخرین لحظات به این فکر افتاد، اما تصمیم درست و منطقی همین بود.

 






تاریخ : پنج شنبه 93/1/28 | 4:28 عصر | نویسنده : احسان | نظرات ()

 

دوران دانشجویی



 

در این دوران مشهورترین مؤسسه فنی در اروپا مرکزی به استثنای آلمان، مدرسه ی دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شرکت کرد ولی بخاطر اینکه در علوم طبیعی اطلاّعاتی وسیع نداشت در امتحان پذیرفته نشد. با این حال مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاّعات وسیع او در ریاضیات واقع شد و از او درخواست کرد که دیپلم متوسطه ای را که برای ورود به دارالفنون لازم است در یک مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک "آآرائو"که با روش جدیدی اداره می شد معرفی کرد. بعد از یک سال اقامت در مدرسه مذبور دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با اینکه درس های فیزیک دارالفنون آمیخته با هیچ گونه عمق فکری نبود باز هم حضور در آنها آلبرت را تحریک کرد که کتب جستجوکنندگان بزرگ این را مورد مطالعه قرار دهد. او، آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری از قبیل: بولترمان، ماکسول و هوتز را با حرص عجیبی مطالعه کرد. شب و روز اوقات او با مطالعه این کتابها می گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه ای آشنا شد که چگونه بنیان ریاضی مستحکمی ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصیلات خود را پایان داد و به مسأله مهم تهیه شغل مواجه شد. از آنجا که نتوانست مقام تدریسی در مدرسه پولی تکنیک بدست آورد تنها راهی باقی ماند و آن این بود که چنین شغل و مقامی را در مدرسه ی متوسطه ای جستجو کند.


 

زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر


 


زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر


 


زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر


 

اکنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بیست و یک سال داشت و تابعیت سوئیس را بدست آورده بود. او در آن هنگام داوطلب شغل معلّمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از کار خود راضی و حتّی خوشبخت بود که می تواند به پرورش جوانان بپردازد امّا بزودی متوجّه شد که معلمّان دیگر نیکی را که او می کارد ضایع و فاسد می کنند و این شغل را ترک کرد. بعد از این دوران تاریک، ناگهان نوری درخشید و بعد از مدّتی در دفتر ثبت اختراعات مشغول به کار شد و به شهر"برن" انتقال یافت. کمی بعد از انتقال به شهر برن انیشتین با میلواماریچ همشاگردی قدیم خود در مدرسه ی پولی تکنیک ازدواج کرد و حاصل آن دو پسر پی در پی بود که اسم پسر بزرگتر را آلبرت گذاشتند. کار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتّی بسیار جالب می نمود وظیفه ی وی آن بود که اختراعاتی را که به دفتر مذبور می آوردند مورد آزمایش اوّلیه قرار می داد. شاید تمرین در همین کار موجب شده بود که وی با قدرت خارق العاده و بی مانند بتواند همواره نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را با سرعت درک و استخراج کند. چون انیشتین به خصوص به قوانین کلی فیزیک علاقه داشت و به حقیقت در صدد بود که با کمک محدودی میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج کند.

 


زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر


 


:: ساعت مخصوص آلبرت اینشتین ::


در اواخر سال 1910 کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشکده بوسیله ی امپراتور اتریش انجام می گرفت که معمولاً حقّ انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ وا می گذاشت. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب، قبل از همه، بر عهده ی فیزیکدانی به نام"آنتون لامپا" بود و او برای انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت که یکی از آنها "کوستاویائومان" و دیگری"انیشتین" بود. "یائومان" آن را نپذیرفت و پس از کش و قوسهای فراوان انیشتین این مقام را پذیرفت. وی صاحب دو ویژگی بود که موجب گردید وی استاد زبردستی گردد. اوّلین ویژگی آنها این بود که علاقه ی فراوان داشت تا برای عدّه ی بیشتری از همنوعان خود و بخصوص کسانیکه در حول وحوش او می زیسته اند مفید باشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود که انیشتین را وا می داشت که نه فقط افکار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد بلکه روش تنظیم آنها به نحوی باشد که چه خود او و چه مستعدان از نظر جهان شناسی نیز لذّت می برند.


 


هدف انیشتین این بود که فضای مطلق را از فیزیک براندازد تئوری نسبی سال 1905 که در آن انیشتین فقط به حرکت مستقیم الخط متشابه پرداخته بود انیشتین با کمک از "اصل تعادل" پدیده های جدیدی را در مبحث نور پیش بینی کند که قابل مشاهده بوده اند و می توانست صحت نظریه جدید او را از لحاظ تجربی تأیید کرد.




عزیمت از پراگ:




در مدّتی که انیشتین در پراگ تدریس می کرد نه فقط نظریه جدید خود را درباره غیر وی بنا نهاد بلکه با شدّت بیشتری نظریه ی خود را درباره ی کوآنتوم نو را که در شهر برن شروع کرده بود، توسعه داد. با همه ی این تفاصیل انیشتین به دانشگاه پراگ اطّلاع داد که در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 خدمت این دانشگاه را ترک کرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از شهر پراگ موجب سر وصدای بسیار در این شهر شد در سر مقاله بزرگترین روزنامه ی آلمانی شهر پراگ نوشته شد:"که نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترک کرد." انیشتین عازم شهر زوریج گردید و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه ی پولی تکنیک زوریج مشغول به کار شد شهرت انیشتین به تدریج تا آنجا رسیده بود که بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند که وی بعنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط باشد. سالها بود که مقامات رسمی آلمان کوشش می کردند که شهر برلن نه فقط مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی باشد بلکه در عین حال کانون فعّالیّت هنری و علمی نیز محسوب گردد بهمین جهت از انیشتین دعوت بعمل آوردند. مدّت کمی بعد از ورود انیشتین به برلن، انیشتین از زوجه ی خویش هیلوا که از جنبه های مختلف با او عدم توافق داشت جدا گردید و زندگی را با تجرد می گذارند. هنگامیکه به عضویت آکادمی پادشاهی انتخاب شد سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسن تر بودند بیش از حد جوان می نمود. در این حال همه انیشتین را در وهله ی اوّل مردی مؤدب و دوست داشتنی به نظر می آوردند.

 


زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر


 


:: تصویری از پاسپورت آلبرت اینشتین ::


فعّالیّت اصلی انیشتین در برلن این بود که با همکاران خویش و یا دانشجویان رشته ی فیزیک درباره ی کارهای علمی مصاحبه و مذاکره کند و آنها را در تهیه برنامه ی جستجوی علمی راهنمایی کند. هنوز یکسال از اقامت انیشتین در برلن نگذشته بود که ماه اوت 1914 جنگ جهانی شروع شد. در مدّت جنگ جهانی اوّل، تیترهای روزنامه های برلن همه روزه از وقایع جنگ و شروع فتوحات ارتش آلمان بود. در عین حال انیشتین در منزل خود با دختر عمه ی خویش الزا آشنایی پیدا کرد. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و همچنین او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت با اینحال انیشتین با او ازدواج کرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی که در نتیجه ی آن بر دنیای علم تحصیل گردید مانع از آن نشد که انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه و تکمیل نظریه ی ثقل خویش بپردازد. وی با پیمودن راه تفکّری که در پراگ و زوریخ پیش گرفته بود توانست در سال 1916 نظریه ای برای ثقل بپردازد. و جاذبه ی عمومی بنا نهد که موردی مستقل از نظریه های گذشته و از نظر منطقی دارای وحدت کامل بود.


زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر


 


زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر

 

 

 

اهّمیّت نظریه جدید به زودی مورد تأیید و توجّه دانشمندانی واقع گردید که دارای قدرت خلاق علمی بودند تأیید تجربی نظریه انیشتین توجّه عموم مردم را به شدّت جلب کرده بود از این پس دیگر انیشتین مردی نبود که فقط مورد توجّه دانشمندان باشد و بس. به زودی وی نیز همچون زمامداران مشهور ممالک، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر شهرت عام بدست آورد.




مسافرتهای انیشتین:




تبلیغات مخالف و حملاتی که علیه انیشتین می شد موجب گردید که در تمام ممالک جهان و در همه ی طبقات اجتماعی توجّه عموم مردم به سوی تئوریهای او جلب شود. مفاهیمی که برای توده های مردم هیچگونه اهّمیّتی نداشته است و عامه ی ایشان تقریبأ چیزی از آن درک نمی کردند موضوع مباحث سیاسی گردید. انیشتین در این زمان سفرهای خود را آغاز کرد ابتدا به هلند، بعد به کشورهای چک و اسلواکی، اسپانیا، فرانسه، روسیه، اتریش، انگلیس، آمریکا و بسیاری کشورهای دیگر. امّا نکته قابل توجّه این است که وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورک وارد شدند با استقبال شدید و تظاهرات پر شوری مواجه شدند که به احتمال قوی نظیر آن هرگز هنگام ورود یکی از دانشمندان رخ نداده بود.

 

 


 

زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر


 


:: جشن تولد 70 سالگی آلبرت اینشتین ::


انیشتین به آسیا و به کشورهای چین، ژاپن و فلسطین سفر کرده است و این خاتمه ی سفرهای او بود. در سال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اکناف جهان انیشتین بار دیگر در برلن مستقر گردید. حملات همچنان بر او ادامه داشت و نظریات او را بعنوان بیان افکار قوم یهود و به سوی فاشیسم می دانستند به این دلیل انیشتین به شهر پرنیستون در آمریکا می رود. بعد از چندی همسرش الزا در سال 1936 از دنیا می رود و خواهر انیشتین که در فلورانس بود به شهر پرنیستون نزد برادرش آمد. در همین دوران انیشتین تابیعت کشور آمریکا را می پذیرد. انیشتین در سال 1945 طبق قانون بازنشستگی مقام استادی مؤسسه مطالعات عالی پرنیستون را ترک کرد ولی این تغییر سمت رسمی، تغییری در روش زندگی و کار او به وجود نیاورد وی کماکان در پنیستون بسر می برد و در مؤسسه ی مزبور تجسّسات خود را ادامه داد.

زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر


 

آخرین سالهای زندگی انیشتین:


 


این دوران تجسّس در نیمه انزوای شهر پرنیستون به تدریج با اضطراب آمیخته می شد. هنوز ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود لیکن این دوره ی ده ساله درست مصادف با هنگامی بود که عهد بمب اتمی شروع می گردید و بشریّت تمرین و آموزش خویش را در این زمینه آغاز می کرد. بنابر این مسأله واقعی که برای او مطرح شد موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود با وجود اینکه منظور ما در این جا دادن چشم اندازی مختصر از روابط انیشتین با حوادث بزرگ سیاسی آخرین سالهای زندگی او می باشد باز هم اگر از دو موضوع اساسی یاد نکنیم همین چشم انداز هم ناقص خواهد بود یکی از آنها نامه ی مشهوری است که وی می بایست برای همکاری خود در شوروی بفرستد و دوّم شرح وقایعی است که در اوضاع و احوال فیزیکدانان آمریکایی، خاصه دانشمندان اتمی، در داخل مملکت خودشان تغییر بسیار ایجاد کرد.

 


زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر


:: آلبرت اینشتین در حال اعلام مخالفت خود در برابر استفاده از بمب اتم ::


اکنون می توانیم بصورت شایسته تری همه ی آنچه را که گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی می شد مشاهده کنیم و سرانجام روز هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفکر قرن بیستم، پیغمبر صلح و حامی و مدافع محنت دیدگان جهان، مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همه ی مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی و تفکر و مبارزه دست کشید و از دار دنیا رفت و در گذشت.

 


زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر


 

 

 

 

در پایان به اظهار نظرهای برخی از مشاهیر درباره ی انیشتین بعد از وفات وی می پردازیم:




پیشرفتی که انیشتین نصیب معرفت ما درباره ی طبیعت کرد از قدرت مهمّ جهان امروزی خارج است. فقط نسلهای آینده خواهند توانست مفهوم واقعی آن را درک کنند. "دکتر هارولددوز رئیس دانشگاه پرنیستون در آمریکا"




وی دانشمند بزرگ این عصر و به واقع یکی از جویندگان عدالت و راستی بود که هرگز با ناراستی و ظلم مصالحه نکرد." "جواهر لعل نهر نخست وزیر هند"

 

 


 

زندگی آلبرت انیشتین همراه با تصویر

 

 

 

 






تاریخ : پنج شنبه 93/1/28 | 12:4 عصر | نویسنده : احسان | نظرات ()

 

 

 

شعری احساسی و عاشقانه از
«فرزاد حسنی»
شب رفتنت آرزو می‌کنم…!
نشد تا تو هستی من عاشق بشم . نشد قلب ما عشقو باور کنه …
,
به امشب به تقدیر من عشق تو
,
به حالی که بی من، تو داری قسم
,
به عنوان روزی که بردی منو
,
به حسی که گفتی میایی قسم
,
به دل خواهی اولین دلهره
,
به گاهی که با من نبودی قسم
,
جدا می‌شی و می‌رود خاطره
,
ولی شک نکن من به تو می‌رسم
,
نشد تا تو هستی من عاشق بشم
,
نشد قلب ما عشقو باور کنه
,
شب رفتنت آرزو می‌کنم
,
خدا وقت دوریتو کمتر کنه
,
به چشمای تو قبل هر گریه‌ای
,
قسم می‌خورم یاد تو با منه
,
قسم می‌خورم بغض این انتظار
یه روزی تو آغوشمون بشکنه
بقیه شعر های فرزاد حسنی در ادامه مطلب
 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
کی می خوای بشینی تا من                   برات از خودم بگم باز
صبر تو چقدره تا من                          بشکنم پشت یه آواز
دخترم قصه نمی گم                           نمی خوام بهم بخندی
یا فقط به احترامم                              چش رو هر چی هست ببندی
نمی خوام بونه بگیری                       که چرا زخمی سینه ام ؟
یا ازم دلت بگیره                              که نشد تو را ببینم !
دخترم زخمای بابا                             مال عشق فوق العادست
به خدا اشکای بابا                             بیخودی نیس ;  بی اراده اس
اگه می بینی رفیقام                           هنوزم مردن و تنها
اگه حتی یه ستاره                            نشده به اسم بابا
غمی نیست ما برقراریم                    اون بالا یکی رو داریم
پشت ابر بی قراری                        هنوزم چش انتظاریم
ما هنوز چش انتظاریم                    چش به راه یه بهاریم
اون بالا یکی را داریم                     ما هنوز چش انتظاریم !
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
صدای ناله می بارید
ولی تن خشکه حسرت بود
طلوع بغض سرگردان
به عمر گریه میافزود
دریغ از جرعه ای خورشید
در این سرمای بعد از تب
دریغ از لحظه ای ساحل
در این امواج شب در شب
غزل مرثیه میخواند
کبوتر در پی دام است
از این ظلم فریبنده
خیال کفر آرام است
عقیق صبر وامانده
به صحرای سراب و خواب
طلوعی تازه میخواهیم
بیا ای عشق عالم تاب
به رنگه پرده کعبه
به جای پای ابراهیم
قسم بر مسجدالاقصی
که ما تنهای تنهاییم
که ما تنهای تنهاییم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
مینویسم...
از سادگی تا جنون مینویسم..
از زشتی تا زیبایی مینویسم...
مینویسم... تا بدانم هنوز نوشتنی هست برای نشان قضاوت کلمات مشابه
مینویسم... تا بدانم هنوز عشقی هست برای بیدار ماندن و نمردن و زندگی کردن
آره . زندگی کردن...
نگاه خداوند...اراده ی تو...
شمارا پیش تر از پیش به جلو خواهد برد
فرزاد حسنی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تو دنیا را خلاصه کردی در من و من مختصر شدم در تو ، و هرگز ابدی شد تا همیشه . از من تا تو ، از تو بامن همین و همیشه تمام.............
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
در ماندن و رفتن رازی است...
در خندیدن و گریستن حقیقتی است...
راز ماندن و خندیدن حقیقتا" برای تو...
"فرزاد حسنی"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
.....آدم فروش
 دست تو رو شده برام .......... قصه ها تو بلد شدم
من آدم خوبی بودم ...........بخاطر تو بد شدم
عاشق سر به راهتو ............کشوندی دنبال خودت
هرچی که مونده بین ما .........وردار ببر مال خودت
نشون زدی برگ منو ...........بدون که دست آخره
اگه برنده هم بشی ...........به باخت من سر به سره
وقتی که دیدی سوختی ........رفتی و ما رو فروختی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
حس میکنم روی صورتم دنیا چکه میکند
حس میکنم قطره قطره, نم نمک عاشقم میکنی
بارون که میبارد هوا تر میشود تا تو چشمک بزنی
بارون که میبارد باز با ترانه یا باز بی ترانه من عاشق تر گریه میکنم
عاشق تر از گلبرگ
عاشق تر از شبنم
عاشق تر از حرفهایی که روزهای بارانی زیر چتر گفتم,
و از اسمان چتر بالاتر نرفت
باران آسمان را فریب میدهد که به زمین دل ببازد
و زمین فریب میخورد
تا اسمان دل خوش کند به عشوه های پنهانی,
در این باران کوتاه که بلند تر از احساس دوری توست
حس خوبی دارم حتی اگر ابر خورشید را پنهان کند
و باران گریه هایم را,
حس خوبی دارم به تو که نزدیکی...
.به قلم فرزاد حسنی.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
باز بیا نقره بکوب  طلا بریز پولک بپاش
زهره نور و غزل به گُل نشسته خنده‌هاش
پدر خاک به آسمون سپرده دِلشُ
صدای پای فرشته‌ها میاد یواش یواش
قنوت بسته آسمون به قامت ستاره
رو بوم کعبه ربّنا نفس نفس می‌باره
اگه که سبزه فدک ، اگه می‌چرخه فلک
اگه خدا نسمیشُ ، سپرده به قاصدک
بهونه تمومشون مهر "علی "و "زهرا"ست
ترانه‌ها ترانه‌ها اوّل عشق همین جاست
بهونه تمومشون مهر "علی" و "زهرا"ست
ترانه‌ها ترانه‌ها آخر عشق همین جاست
 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
حلالم کن
حلالم کن دم رفتن کمی بعد از پریشونی
تو آوار نگاهی که تو هم با ما نمیمونی
مسیر موندن و رفتن یکی بود و جدا شد باز
تو پایان منو دیدی جدایی سخته از آغاز
حلالم کن غریبونه توی این دل پر خونه
حلالم کن غریبی که برات دل کندن آسونه
حلالم کن به خونی که غروب ازخاک میجوشه
حلالم کن به نوزادی که شیر از تیر مینوشه
مگه میشه کنارت موند؟ هنوزم عشق بد حاله
صبوری هم کم آورده خود شمشیر میناله
حلالم کن به زخمایی که لب واکرده میخنده
حلالم کن به عشقی که به چشمای تو پایبنده
 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
تو کی هستی که برای رفتنت
من باید از خودمم دل بکنم
تو کی هستی و چی خوندی تو چشام
که حالا تمام آرزوت منم
نمی خوام نگاه آخرت منو
بسپره به بغض اولین گناه
نمی خوام خدا حدا گفتن من
گم بشه تو غربت یه اشتباه
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
روی صورتم داره خاطره چکه می کنه
یه ترانه می شکفه رو خواب آروم تنم
شب و بردار و برو،ماه بریده نفسش
به ستاره ها بگو رسیده روز رفتنم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
وقت فریاد شب و گریه نور
خودمو صدا زدم،خدا شنید
پر زدم از سر بام تا لب عشق
هر کی چشاشو نبست خدا رو دید
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
.دیوار اتاقم را بلندتر می سازم
دیواری تا همسایگی آخرین نوار رنگین کمان
دیوار اتاق را با اشک و خاک گل می کنم
وبا بوسه اشتیاق شاقول
بلندترین دیوار تا همسایگی پرواز خیال
طولانی ترین دیوار تا رسیدن هر ستون به ستونی دیگر
برای خط زدن نیامدن هایت بازهم اندازه نیست
هرجمعه نیامدنت را با خطی سبز بر سینه دیوارم می کارم
مزرع سبز فلک شد دیوارم
وداس انتظار چیزی ندروید نیامدی تو
نیامدی
واپسین پیچک نفس انتظار را
به شماره انداخت
تاصفای تو سعی انتظار را هروله می کنیم
نیامدی تو نیامدی.
به قلم فرزاد حسنی
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
فرشتگی کردم سالها,فرشته بودم روزها, ولی یک روز بالم شکست از بس پرزدم برای حوصله پرواز...
به دنبال کپه نوری بودم که درمان بداند از بس که تابیده از ازل تا حالا...
به دنبال چشمه ای بودم که تشنه تشنه سیراب شدن بداند از بس که نوشیده از ازل تا حالا...
به دنبال دستی بودم که انگشت اشاره بداند از بس که نشانه می نداند از ازل تا حالا...
به دنبال برادری بودم که برادری بداند عباس عباس از بس که وفاداری کرده از ازل تا حالا...
فرشتگی کردم سالها,فرشته بودم روزها, ولی یک روز بالم شکست از بس پرزدم برای حوصله پرواز تا پرم به پرت گرفت
ای چراغ کشتی نجات,ای درمان پرپرشدهایم در خستگی پرواز, ای"حسین" برادر"عباس"
"فرزاد حسنی"
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پسرم تیر می‌بارد، آسمان ابری نیست
پسرم ابر نمی‌آید، عمو نمی‌آید، برادر نمی‌آید، خواهر گریه می‌کند، می‌ماند
پسرم چرا نمی‌گویی تشنه‌ام
پسرم چرا دلتنگی نمی‌کنی برای همه تشنگی‌ها
پسرم دلم روشن است و تو در آغوش نگاه می‌نوشی و چشم تر می‌کنی
پسرم گریه کردن همان باریدن است در آسمانی که ابری نیست
پسرم دیدی حتی اگر تیر ببارد، دنیا هنوز به رنگ چشمان توست
اگر دست‌های من سرخ است، چشمان تو رنگ پرواز است
تیر می‌بارد و آسمان دلش گرفته...
 . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
خدا حافظ همین حالا،همین حالا که من تنهام
خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام
خداحافظ کمی غمگین،به یاد اون همه تردید
به یاد آسمونی که منو از چشم تو می دید
اگه گفتم خداحافظ، نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه می­شه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
بیوگرافی و نکات جالب در باره فرزاد حسنی
فرزاد حسنی متولد: 21 شهریور 1356
محل تولد: بیمارستان عیوض زاده تهران
محل زندگی: خانی آباد
نام مادر: شکوه السادات، نام پدر: مرتضی
فرزند بزرگ خانواده، برادران : فرهاد و فرشاد
تحصیلات: لیسانس مکانیک از دانشگاه خواجه نصیرالدین طوسی
دوره بازیگری مدرسه امین تارخ و استاد سمندریان
شغل: مجری و بازیگر و ترانه سرا
نکاتی از زندگی او:
.نام فرزاد را دخترخاله مادرش برای او انتخاب نموده است .
.میگوید بهترین فیلمی که تا بحال دیده کازابلانکاست.
.از درس ریاضی خوشش نمی‌آمده و کمترین نمره‌ای که از ریاضی گرفته است 14 می‌باشد.
.اولین سریال او "عید آن سالـها " است.
.با فوتبـال میانه‌ای ندارد.
.بسیار ولخرج است و جسارت و حاضر جوابی خاصی دارد.
.فعالیت در تلویزیون را از سال 75 در شبکه جام جم آغاز کرد.
.اواعتقاد دارد اجرای رادیو سخت‌تر از تلویزیون است.
.همیشه بدنبال اجرای برنامه‌هایی است که در آن آزادی عمل داشته باشد و آن را طبق خواسته و روش خود پیش ببرد.
.یک خاطره برای تست بازیگری: خودش میگوید من خیلی دیر رسیدم جمعیت زیادی برای تست آمده بودند که در میان آنها گروهی از بازیگران جوان و حتی قدیمی هم به چشم می‌خوردند متنی که داده بودند خیلی سخت بود شامل متون قدیمی واخباری. من حافظه خوبی دارم یک بار که نگاه کنم حفظ می‌شوم. چون بقیه حاضر نبودند به عنوان اولین نفر تست دادم و قبول شدم."
.ترانه " آدم فروش" شادمهر عقیلی را وی سروده است.
.عاشق کشور عزیزمان ایران بوده و به ورزشهای شنا، یوگا و ژیمناستیک علاقه دارد.
. به رنگ آبی علاقه خاصی دارد.
.نمازخوان و مقید است و اصولا آدم بدقولی نیست. عاشق رمان الیور تویست است.
. ترانه تیتراژ مجموعه " کمکم کن " و " کوله پشتی " را او سروده بود، همچنین تیتراژ سریال " روز رفتن " را.
.اما جدی‌ترین فعالیت او به عنوان مجری به برنامه نیمرخ بر میگردد. برنامه‌ای که پیش از آن با حضور کامیار اسماعیلی امیر حسین مدرس و... به کار موفقی بدل شده بود وشاید اجرای فرزاد حسنی در این برنامه یکی از مهمترین دلایل انتخاب او برای برنامه کوله پشتی بود.
.موسیقی بدون کلام را دوست ندارد. موسیقی خارجی هم گوش نمی‌دهد.
.در زندگی، خود را مدیون پدر و مادر و معلم‌های دوره دبیرستانش می‌داند.
.رابطه‌اش با دوستانش بسیار صمیمی است " اما اصلا اهل رفیق بازی نیست".
.می‌گوید در بسیاری از مسائل و برنامه‌ها اگر کمک مادرم نباشد کارم پیش نمی‌رود. مادرم در ارتباط با کارهایم یک منتقد بی‌رحم است.
.معلم فن بیان او مرحوم مهدی فتحی بود.
.در یک خانواده کاملا مذهبی بزرگ شده و مادرش همیشه با وضو به او شیر داده است .
.امین زندگانی او را برای حضور در رادیو معرفی کرد.
.از پوشیدن لباس‌های رنگ روشن خصوصا سفید خوشش می اید.
.برای شهدا احترام فوق العاده‌ای قائل است. زود عصبانی می‌شود. اطلاعات عمومی خوبی دارد.
.وی مـوفق‌ترین گوینده رادیو را مرحوم منوچهر نوذری می‌داند.
.نمره هر دو چشمش بالای دو است و عینکش طبی است.
. سعی می کند هیچ گاه نمازش قضا نشود مخصوصا نماز صبح .
.برای بازی در یک کار به هر کارگردانی راحت اعتماد نمی کند. به بازی بازیگرانی چون علی نصیریان،  عزت ا... انتظامی،  رضا کیانیان، پرویز پرستویی، خسرو شکیبایی و... علاقه دارد. هر وقت دلش بخواهد می‌تواند شعر بگوید.
.محمد رضا شجریان نخستین انتخاب او در موسیقی است و  محمد علیزاده  بیش از سایر خوانندگان ترانه‌های وی را اجرا نموده است.






تاریخ : پنج شنبه 93/1/28 | 12:2 عصر | نویسنده : احسان | نظرات ()

 

بیوگرافی‌ کامل ‌شقایق دهقان از زبان خودش

بیوگرافی‌ کامل ‌شقایق دهقان

من در روز چهارم اسفند ماه سال 1357 درست سه ماه قبل از اینکه برای اولین بار سوار هوا پیما بشم, در یکی از شهر های کوچک دانشجوی آلمان به اسم لان گسین به دنیا آمدم و بعد از سه ماه در لوایل سال 1358 که مصادف شد با اتمام تحصیلات پدرم, وقوع انقلاب, آغاز دلتنگی های مادرم و هفت ساله شده خواهر بزرگم ما به کشور بازگشتیم و به دلیل کار پدرم به مدت 6 سال در شمال کشور ساکن شدیم و

من , خواهر بزرگترم و خواهر و برادر کوچکترم که در همان شهر های شمال کشور به دنیا آمدند و به خوانواده ما پیوستند دوران کودکیمان را تا قبل از مدرسه رفتن من در فضایی خوش و آرام گذراندیم و بعد از 6 سال, خانواده 6 نفری ما به تهران آمد و در تهران ساکن شد و من به مدرسه رفتم .

سالهای بین اول ابتدایی تا گرفتن دیپلم ساده ترین, سطحی ترین و بی دغدغه ترین سالهای زندگی من بود . بدون هیچ اوج و فرودی. مثل یک شاگرد خوب, مودب و سر به زیر و هیجان انگیز ترین قسمت سالهای تحصیلی من شرکت در برنامه های ورزشی و فرهنگی بین مدارس بود!
تا اینکه در تابستان سال 1374 زمانی که هفده سالم بود برای گذراندن اوقات فراغت در یکی از کلاسهای عروسک گردانی فرهنگسرای امیر کبیر ثبت نام کردم و با فضای تازه ای آشنا شدم که خیلی لذت بخش تر از فضای یکنواخت , تکراری و بی هیجانی بود که تا آن زمان داشتم .فضایی که آدم را وادار به فکر کردن و ایجاد خلاقیت می کرد و دو سال بعد, همزمان با امتحانات نهایی سال چهارم دبیرستان از طرف معلمی که در آن کلاس با هم آشنا شده بودیم به یک گروه تئاتر عروسکی که برای جشنواره عروسکی آماده می شدند معرفی شدم و آغاز به کار کردم .

بیوگرافی‌ کامل ‌شقایق دهقان از زبان خودش

 

من در روز چهارم اسفند ماه سال 1357 درست سه ماه قبل از اینکه برای اولین بار سوار هوا پیما بشم, در یکی از شهر های کوچک دانشجوی آلمان به اسم لان گسین به دنیا آمدم و بعد از سه ماه در لوایل سال 1358 که مصادف شد با اتمام تحصیلات پدرم, وقوع انقلاب, آغاز دلتنگی های مادرم و هفت ساله شده خواهر بزرگم ما به کشور بازگشتیم و به دلیل کار پدرم به مدت 6 سال در شمال کشور ساکن شدیم و

من , خواهر بزرگترم و خواهر و برادر کوچکترم که در همان شهر های شمال کشور به دنیا آمدند و به خوانواده ما پیوستند دوران کودکیمان را تا قبل از مدرسه رفتن من در فضایی خوش و آرام گذراندیم و بعد از 6 سال, خانواده 6 نفری ما به تهران آمد و در تهران ساکن شد و من به مدرسه رفتم .

سالهای بین اول ابتدایی تا گرفتن دیپلم ساده ترین, سطحی ترین و بی دغدغه ترین سالهای زندگی من بود . بدون هیچ اوج و فرودی. مثل یک شاگرد خوب, مودب و سر به زیر و هیجان انگیز ترین قسمت سالهای تحصیلی من شرکت در برنامه های ورزشی و فرهنگی بین مدارس بود!
تا اینکه در تابستان سال 1374 زمانی که هفده سالم بود برای گذراندن اوقات فراغت در یکی از کلاسهای عروسک گردانی فرهنگسرای امیر کبیر ثبت نام کردم و با فضای تازه ای آشنا شدم که خیلی لذت بخش تر از فضای یکنواخت , تکراری و بی هیجانی بود که تا آن زمان داشتم .فضایی که آدم را وادار به فکر کردن و ایجاد خلاقیت می کرد و دو سال بعد, همزمان با امتحانات نهایی سال چهارم دبیرستان از طرف معلمی که در آن کلاس با هم آشنا شده بودیم به یک گروه تئاتر عروسکی که برای جشنواره عروسکی آماده می شدند معرفی شدم و آغاز به کار کردم .
صحنه, اجرا و تماشاچی بی نظیر بود . کار کردن با عروسکهای نمایشی رو دوست داشتم . بنابراین به دیپلم ریاضی که گرفته بودم هیچ اهمیتی ندادم و تصمیم گرفتم با تمام تلاشم به این رشته ادامه بدم . اما آن اجرا . اولین و آخرین تجربه تئاتر عروسکی من شد .
از طریق یکی از همان همکارهای گروه تئاتر عروسکی به خانم گلچهره سجادیه که مشغول تشکیل یک گروه تئاتر بود و اجرای نمایش بود معرفی شدم و همکاریم با آن گروه شروع کردم .
فضایی جدی تر , سنگین تر , پیچیده تر و عجیب , خیلی عجیب . سه ماه تمرین و دوماه اجرا .
پنچ ماه کار کردن با یک گروه حرفه ای تئاتر با عث شد تا پیش خودم قسم بخورم که تا آخر عمرم به کار تئاتر ادامه می دهم و همزمان و بازهم طریق یکی از همکاران همان تئاتر عروسکی به یکی از تهیه کننده های گروه کودک تلویزیون معرفی شدم و کار نوشتن من آن برنامه را هم شروع کردم و پیش خودم فکر کردم خب می توانم هر دو کار را با هم انجام بدهم . بازی در تئاتر و نوشتن برای تلویزیون . اما بازی در سریالهای تلویزیونی , هرگز !
طولی نکشید که یکی از همان کارگردانهای گروه کودک تلویزیون , اجرای من را در آن نمایش دید و به من پیشنهاد بازی در سریالش را داد و من بعد از دو هفته تردید پذیرفتم !
کارم را در تلویزیون با فعالیت در گروه کودک آغاز کردم و شدم عضو جدایی نا پذیر خانواده تلویزیونی ها . در این بین در دو کار سینمایی هم بازی کردم زیر نور ماه و نقش کوتاهی در فیلم سیندرلا و بعد بلافاصله به آغوش تلویزیون بازگشتم .
زندگی در کنار خانواده ای که بسیار زیاد دوستشان داشتم و شغلی که با اشتیاق و علاقه دنبال می کردم به بهترین نحو می گذشت .
تا اینکه در پائیز سال 1381 اتفاق عجیبی افتاد . بستن یک قرار داد جدید و بازی در سریال طنز هر شبی به اسم "پاورچین" و آشنا شدن با .....
از قبل می شناختمش, دو سه سالی بود . اولین آشنائیمان در یک برنامه ترکیبی بود به اسم گلخونه برای شبکه جام جم . سه سال قبل از پاورچین و بعد از آن چند کار نصفه و نیمه که هیچکدام به مرحله تولید و پخش نرسید .
اما این بار فرق می کرد .
مهراب قاسم خانی . همکار خوب و خوش اخلاق و صمیمی من . دیگر فقط یک همکار نبود . خیلی عجیب بود یه حس عجیب ... یه حسی مثل تفاهم و همفکری و اشتراک .
الان هم که چند ماه از زندگی مشترک من با آن همکار خوب و خوش اخلاق و صمیمی می گذرد . بار ها شده که خاطراتمان را با هم مرور کردیم و هر دوی ما حداقل از طرف خودم می گویم . خدا را شکر می کنم که همه خوشبختیهای دنیا را یک جا به من هدیه کرده است .






تاریخ : پنج شنبه 93/1/28 | 12:1 عصر | نویسنده : احسان | نظرات ()

 

 

 بیوگرافی فریبرز عرب نیا

 

 

بیوگرافی فریبرز عرب نیا

 


نام: فریبرز عرب نیا

تاریخ تولد: 1343

مدرک تحصیلی: لیسانس گرافیک از دانشکده هنرهای تجسمی دانشگاه هنر.

همسر سابق آتنه فقیه نصیری

همسر فعلی عسل بدیعی

 

...............................................

 

هم زمان با تحصیلات دانشگاهی، آموزش سینما را در مجتمع آموزشی سینما آغاز کرد و مدتی نیز کلاسهای بازیگر تئاتر را در کانون تئاتر تجربی گذراند.

 

- نمایش هایی که طی این دوره بازی و کارگردانی کرده عبارتند از: آوازخوان طاس، کالیگولا، دایره گچی قفقازی و ...

 

فریبرز عرب نیا تا قبل از سال 1374 در هشت فیلم در نقشهای دوم و سوم ظاهر شد و هیچگاه نتوانست توانایی هایش را به معرض نمایش بگذارد. اما وقتی از طرف مسعود کیمیایی برای بازی در فیلم ضیافت از او دعوت شد، همگان بر این عقیده بودند که کیمیایی قهرمان خود را یافته است. بازی او در فیلم ضیافت یکی از بهترین بازیهای جشنواره چهاردهم فیلم فجر بود.

 

 بیوگرافی فریبرز عرب نیا

 

 

 

- اوج هنرنمایی فریبرز عرب نیا در فیلم سلطان بود. او توانست شمایل یک قهرمان به ته خط رسیده را به زیبایی هرچه تمام تر ایفا کند. این نقش آفرینی تا حدی خوب و پذیرفتنی بود که منتقدان ماهنامه فیلم بازی او را بهترین بازی جشنواره پانزدهم فیلم فجر خواندند. این در حالی بود که عرب نیا حتی کاندید دریافت جایزه هم نشده بود.

 

- فریبرز عرب نیا در فاصله بین ضیافت و سلطان سه فیلم بازی کرد. سه فیلم حادثه ای. فیملهایی که نه ارزش ماندگاری داشتند و نه عرب نیا نشانی از خود داشت. عرب نیا تا به امروز همچنان در فیلمهای نچندان مطرح بازی می کند. او می توانست چهره ای ماندگار در سینمای ایران از خود به جای بگذارد اما بیراهه های کارنامه بازیگری او شاید حتی بازیهای بسیار خوبش را زیر سوال ببرد.

 

- فریبرز عرب نیا پس از سلطان، سه چهار بازی خوب هم در کارنامه سینمایی اش ثبت کرد تا همچنان خیلیها به او امیدوار باشند. بازی قابل قبول او در فیلم جهان پهلوان تختی و بخصوص شوکران - هر دو ساخته بهروز افخمی - و بازی متفاوت و بسیار دشوارش در فیلم شیفته فریبرز عرب نیا را به عنوان یکی از چهره های برتر دهه هفتاد سینمای ایران معرفی کرد.

 

وصل نیکان (ابراهیم حاتمی کیا، 1370)

مسافران (بهرام بیضایی، 1370)

خسوف (رسول ملاقلی پور، 1371)

من زمین را دوست دارم (ابوالحسن داودی، 1372)

آهوی وحشی (حمید خیرالدین، 1371)

مرد پنجم (سیدمحسن شهابی، 1373)

سالهای بیقراری (مسعود نوابی، 1373)

کاکادو (تهمینه میلانی، 1373)

ضیافت (مسعود کیمیایی، 1374)

ستاره های سربی (مهدی ودادی، 1375)

فرار مرگبار (تورج منصوری، 1374)

بالاتر از خطر (سعید عالم زاده، 1375)

سلطان (مسعود کیمیایی، 1375)

جهان پهلوان تختی (بهروز افخمی، 1376)

شاهرگ (علی غفاری، 1376)

بادامهای تلخ (کاظم معصومی، 77/1376)

شوکران (بهروز افخمی، 1377)

دلباخته (خسرو معصومی، 1378)

شیفته (محمدعلی سجادی، 1378)

هزاران زن مثل من (رضا کریمی، 1378)

رنگ شب (محمدعلی سجادی، 1379)

هفت پرده (فرزاد مؤتمن، 1379)

از صمیم قلب (بهرام کاظمی، 1379)

وکیل (مجموعه تلویزیونی، سیروس مقدم، 1381)

دختری در قفس (قدرت الله صلح میرزایی، 1381)

عطش (محمدحسین فرح بخش، 1381)

برگ برنده (سیروس الوند، 1381)

پروانه (عباس رافعی، 1382)

باج خور (فرزاد مؤتمن، 1382)

مختارنامه (داود میرباقری، 1383)

 

 بیوگرافی فریبرز عرب نیا

 

 






تاریخ : پنج شنبه 93/1/28 | 12:0 عصر | نویسنده : احسان | نظرات ()
.: Weblog Themes By BlackSkin :.
ÇÈÒÇÑ æÈáǐ äæíÓí

آوازک

آوازک

کد حرکت متن دنبال موس

کد حرکت متن دنبال موس بزرگترین کانال